با تشکر از همکاری صمیمانه سعدی علیه الرحمه و حافظ خدابیامرز
( تبصره: برای خواندن این شعر همراه داشتن اصل شناسنامه الزامی است)
گلی خوشبوی، روی کارت شارژی
رسید از دست مسوولی به دستم
به پیش پای من ،هی شد خم و راست
به کفشم بوسه زد در را چو بستم
چو بادی صادر از من گشت، گفتا
« که:از بوی دلاویز تو مستم » !
ناهارم را سفارش داد و بعدش
به اصرارش روی دوشش نشستم....
و من مبهوت ،خوابم یا که بیدار؟
منم هوشیار آیا، یا که مستم ؟
بگفتا این که چیزی نیست، تازه
تو را چون بت پس از این می پرستم
چرا که ....انتخابات است نزدیک
و من محتاج یک رای تو هستم
که اینسان رد شود از پل خَر من
و گر نه من همان گابم! که هستم
و من چون قافیه هی گشت تکرار
عوض بنمودم آن را زیرکانه
سجلّم را به پیشش باز کردم *
و حافظ وار خواندم این ترانه :
«برو این دام بر مرغ دگر نِه
که عنقا را بلند است آشیانه »
....................................
*این مصراع تصویری است؛ یعنی همزمان با خواندن باید صفحه ی پاک! آخر شناسنامه را به مخاطب نشان داد