در بازگشایی!مجدد نقاب خنده فرمایم!!! :
تا شقایق... نه نه! غلط کردم
گشت ارشاد جان! ز من بگذر
طنز تا هست زندگی باید،
کرد (آن را می آورم این ور!)
خواجه حافظ امسال ظرف مدت یک ماه دو تا آزمون عملی! از بنده گرفت (با یک عنوان: «با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام») تا ببیند چند مرده حلاجم.در مرحله اول آزمون به گمان خودم نمره ام بد نشده باشد چرا که شب هفت پدرم که گذشت آمدم و کرکره نقاب خنده را برای رفاه حال مشتریان! دادم بالا.اما در مرحله دوم آزمون به نظر می رسد در درسهایم افت کرده باشم و شاید نمره ام کمتر شده باشد چرا که پنج روز از شب هفت مادرم گذشته و تازه حالا برای بازگشایی نقاب خنده آستین بالا زده ام .ولی در کل به گمانم که نمره قبولی را از خواجه گرفته ام. اما امتحان سخت تر امتحان دکتر شریعتی بود:« در دردها دوست را خبر نکردن خود یک عشق ورزیدن است» که من از عهده بر نیامدم ...تاب نیاوردم و شما را خبر کردم و...حالا مانده ام با یک نمره تجدیدی توی کارنامه.والدینم! هم دیگرنیستند تا با آنها یک روز به مدرسه بیایم و یک جور درستش کنم.البته هنوز به گواهی پزشک و تک ماده امیدوارم،امیدوارم که دکتر شریعتی وقتی بفهمد یکی از دوپست آخر نقاب خنده را درست زمانی که مادرم در اتاق عمل بود و پست بعدی وبلاگ را زمانی که مادرم در اتاق آی سی یو در کما بود گذاشتم (بی اینکه کسی را خبر کنم ) شاید با ارفاق نمره ده را به من بدهد. به هر حال بار دیگر آمده ام تا پشت دخل نقاب خنده بایستم (هر چند خرج و دخلش با هم نمی خواند اما شما مشتریان عزیز کاری به این کارها نداشته باشید نسیه هم می برید ببرید...حتی توقف بیجایتان هم مانع کسب من نیست!) که به نظر خودم مادرم مرا برای این کار به دنیا آورده است و پدرم هم برای این مرا بزرگ کرده... اما هنوز سر حرفم هستم: صاحبنظری کو که بدو بنمایم، صد گریه زار زیر هر خنده خویش
و اما بعد :
ویژه انتخابات (2)
...آماده ام
بنده می گویم که مخلص آدمی افتاده ام
خلق می گویند از بینی فیل افتاده ام
در شجاعت دارم اذعان همچنان شیر نرم
عده ای گویند روباهم و تازه ماده ام
چون ابوموسی به من گویند مردم ساده لوح
گر چه پندارم خودم خاکی و صاف و ساده ام
خلق می گویند بی بر چون درخت عرعری
خویش گویم بی برم اما چو سرو آزاده ام
بنده گویم از خلوص و خلق گویند از ریاست
گر سه مترونیم باشد پهنی سجاده ام
تا که چون حافظ خودم را قاطی عرفان کنم
گاه بدمستی کنم یعنی که اهل باده ام
گر چه توی خانه پوشم شورتک و شلوار تنگ
در برون خانه نزد خلق با لباده ام
خلق گویندم "نگو لنگش کن از بالای گود..."
من ولی پز می دهم با میل و با کباده ام
بهر کاندیدا شدن در انتخابات جدید
با چنین توصیف از حالا دگر آماده ام
صد شعار و وعده و صد پوستر و عکس جدید
پیش از این آماده کرده گوشه ای بنهاده ام
البته این وعده ها دارد تفاوت اندکی
در عمل ،با وعده هایی که به خویشان داده ام